جدیدترین های دنیا

جدیدترین اخبار را در وبلاگ ما دنبال کنید

جدیدترین های دنیا

جدیدترین اخبار را در وبلاگ ما دنبال کنید

The Goldfinch: نقد و بررسی فیلم با نیکول کیدمن

یک جهت زیبا از صفحات دونا تارت به فیلم با نیکول کیدمن ، آنسل الگورت ، سارا پائولسون ، ایل کارتلینو را پیاده می کند. اثری پر از حقیقت و شعرهایی که می آیم! در روح انسان حفر کنید.

وقتی کتاب موفقیت بزرگی مانند گلدن فینچ دونا تارت ، برنده پولیتزر فیلم داستانی 2014 را به دست می گیرید ، فقط به چشم های بی تجربه می توان گفت که ایجاد یک تعویض سینمایی آسان است.


تفاوت بین دو مدیوم و دو زبان کار را بسیار دشوار کرده است ، به خصوص برای مقایسه اجتناب ناپذیر با بسیاری از شکست های حاصل از کسانی که در گذشته دشواری را دست کم گرفته بودند و همچنین انتظارات طرفداران نویسنده یا نویسنده مورد نظر. با این وجود مطمئناً می توانیم بگوییم که جان کرولی (کارگردان سابق A Boy با اندرو گارفیلد) آزمون را با رنگ های پرواز کاملاً پشت سر گذاشته است ، با توجه به اینکه فیلم وی (البته با وجود برخی نقص های کوچک) از احساس ، حقیقت ، شعر و شدت آن فرسوده است ، متشکرم. بازیگری کاملاً بی نقص و فیلمنامه ای از پیتر استراژان که از هر طریق سعی می کند پنچر و انرژی بخشد ، برای جلوگیری از deja vu است.


گلدن فینچ: فیلمی که از حقیقت و شعر پرده برمی دارد



پیشکسوت فروشنده جوان عتیقه تئودور دککر (آنسل الگورت) است که در اتاق هتل خود در آمستردام بسته بود و به گذشته خود می اندیشد ، به آن روز غم انگیز در نیویورک سال ها قبل از آن ، که فقط 13 سال (اوکس فگی) قربانی شد. با مادرش از یک حمله تروریستی وحشتناک به متروپولیتن در نیویورک.

از میان آوار سالن های پر از زخمی ، گرد و غبار و مرده (از جمله مادر) ، تئودور با یک نقاشی کوچک در دستش ظهور کرد: ایل کارتلینو ، توسط Carel Fabritius ، یکی از اسرارآمیزترین و ارجمندترین هنرمندان هلندی دهه 600.

پدر لری (لوک ویلسون) سالهاست که وی را رها کرده است ، بنابراین برای لحظه ای مسئولان او را در دستان دوست داشتنی و زیبا و درک خانم باربور (نیکول کیدمن) ، مادر خوب و دست و پا چلفتی اندی ، یکی از معدود دوستان آن کشور می گذارند. مضمون و تئودور خجالتی.

در "خانواده" جدید او به آرامی تئودور آغوش آرامش خاصی را آغاز کرده و به روی جهان گشوده شده بود ، اما یک سری پیچ و تاب های سریع می توانست او را از نیویورک دور کند ، از آن خانواده جدید ، به دور از دنیایی که به نظر می رسید. پر از وعده های برای او ، و هنوز هم نگه داشتن آن تصویر کوچک اما مهم است.


ایل کاردنینو - جهت ظریف جان کرولی و بازیگران بی عیب و نقص


گلدفینچ از اتحاد کامل بین جهت ظریف کرولی و بازیگری که با مهارت حرکت می کند ، تغذیه می کند و تئاتری را قربانی یک خودانگیختگی می کند که شاید با یک روایت روبرو شود که خیلی واقع بینانه نیست ، بلکه کاملاً مودبانه ، نمادین است ، که به دست همه می رسد. به یک دید دایره ای از زندگی ، از وجود.

علاوه بر الگورت (بازیگر شما چیزهای زیادی را خواهید شنید) ، کیدمن ، ویلسون و فرلی (واقعاً خوب) ، این فیلم همچنین شامل جفری رایت ، سارا پاولسون ، فین ولفهارد ، ویلا فیتزجرالد در نقش بسیاری از شخصیت های کوچک یا بزرگ در زندگی تئودور جوان ، پسری پیراندولی با روحیه شکسته از گناه و زخم های بی پاسخ.

عکاسی از جانباز راجر دیاکینز با ظرافتی انجام می شود که رنگ ها ، چراغ ها را به تصویب می رساند ، یک نیویورک برای بار دیگر با اندازه انسانی ، تگزاس متروک و ناامید ، می داند که چگونه مانند معدود دیگران در توصیف دیوارهای کوچک سازگار باشد و محیطهایی که بشریت را به رحمت حوادث و عواطفی که نمی داند یا نمی تواند آن را بپذیرد یا تحت سلطه خود قرار دهد ، می پوشاند.


بخشش و حقیقت بر طرح ایل کارلینو مسلط است


در همه چیز و هر کس دو موضوع اساسی در ایل کارتلینو وجود دارد: بخشش و حقیقت.

تئودور ، روح گمشده ای که نجات خود را در دنیای دانش و ماسکی از احترام یخی پیدا کرده است ، که در خاطراتی زندگی می کند ، در دردی که از سالها پیش در آن دخالت کرده است ، به عنوان سمبل آنچه می توانیم انجام دهیم ظاهر می شود. شر به این دلیل که به گذشته متصل است تا جایی که نمی توانیم چیزی را ببینیم جز آنچه می خواهیم یا می ترسیم.

بخشش گفته شد. استغفار که باید بدست آید ، باید جستجو شود ، سزاوار باشد ، بلکه باید دیگران را نیز به عنوان خودشان بپذیرید ، نواقص زندگی ، جهان ، جهان ، ترک های کوچک در دیگران ، در احساسات و همچنین در آن مبلمان یا اشیاء گرانبها را بپذیرید. که تئودور و مربی او آقای هابارت (جفری رایت دردناک و شدید) کنار هم قرار گرفتند و دوباره به مرکز قلبها و زندگی ها بازگردند.

هیچ کس کاملاً خوب یا کاملاً بد نیست ، در واقعیت (به نظر می رسد ایل کارتلینو) ، ما همان چیزی هستیم که با توجه به شرایط هستیم ، میزان درد یا عشقی که دریافت می کنیم یا به ما عطا می شود. حقیقت هرگز با هم جمع نمی شود و هرگز همان چیزی نیست که فکر می کنیم.


Goldfinch فیلم کاملی نیست ، اما می تواند به طرز تحسین برانگیزی در روح انسان فرو رود

زندگی کامل نیست ، روش ما برای تفسیر آن ، پذیرش آن ، درک این مسئله که در بعضی از لحظات مجرد و قدرتمند وجود دارد که می توانیم برای خودمان و برای دیگران تفاوت ایجاد کنیم ، عالی است.

"از شر ، خیر می تواند به دنیا بیاید" (کمی مانتر ایل کارلینو) بنابراین باید توجه داشته باشید که هیچ چیز برای همیشه نیست ، که هر ضرر ، هر درد ، همچنین منشاء چیزی است ، چیزی که می تواند تأثیراتی داشته باشد مثبت است.

با این وجود ، بیش از تعیین کننده گرایی ، شک و تردید عاشقانه در فیلم کرولی وجود دارد ، درست همانطور که یک مالیخولی عمیق وجود دارد ، پذیرش پیوند با کودکی ، به روابطی که در آنجا متولد شده است ، قبل از پول ، شغل ، جنس ، خودخواهی ساخته شده است. در زندگی ما

ادای احترام به دوستی باکره ، و همچنین به مادری (نقاشی شده تقریباً مذهبی) گلدن فینچ در فیلمنامه چند لکه دارد ، اغلب بیش از حد متمرکز بر کل قربانی کردن لحظات کوچک ، جزئیات کوچک است که باعث ایجاد تفاوت می شود و موسیقی متن نیز کم نیست. در حال حاضر.

اما هرچند ناقص و گاه با گرایش ملایمی که به آن گره خورده است ، دوز عظیمی از احساسات و احساسات را به وجود می آورد ، تحسین بر روح انسان می شود و می تواند شخصیت های نقاشی شده با اثربخشی زیادی را ادعا کند.


این فیلم که توسط برادران Warner Bros. Home Entertainment در ایتالیا توزیع شده است ، از تاریخ 6 دسامبر به صورت انحصاری دیجیتال برای خرید و اجاره به سیستم عامل های زیر می رسد: اپل تی وی تی وی ، Itunes ، Google Play ، یوتیوب ، Infinity ، Sky Primafila ، Chili ، Rakuten TV ، TIMvision ، فروشگاه Playstation و مایکروسافت فیلم و تلویزیون.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد