جدیدترین های دنیا

جدیدترین اخبار را در وبلاگ ما دنبال کنید

جدیدترین های دنیا

جدیدترین اخبار را در وبلاگ ما دنبال کنید

- مصاحبه: LORENZO MATTOTI "شما برای ساخت فیلم باید یک سیاستمدار بزرگ باشید" -

- مصاحبه: LORENZO MATTOTI "شما برای ساخت فیلم باید یک سیاستمدار بزرگ باشید" -
در سن 65 سالگی ، لورنزو ماتوتی ، تصویرگر و نویسنده طنز فرقه ، اولین فیلم انیمیشن خود را با هجوم معروف خرس ها در سیسیل امضا کرد (در حال حاضر در سینماها) ، اقتباسی از داستانی از دینو بوزاتی. چگونه؟ یا 'چه؟ چرا ؟ او از رابطه خود با سینما ، از دیزنی گرفته تا وونگ کار وای ، می گوید. توسط آرتور سرف

شما اغلب می گویید سفید برفی اولین فیلم ترسناک است.
بله من معتقدم ، جادوگر کهن الگوی ترس است. فوق العاده قوی است که چنین وارد ناخودآگاه جمعی می شود. اگر امروز او را ببینم خیلی نگرانم می کند. از لحاظ گرافیکی ، همه عناصر ساده هستند ، همه چیز بسیار باریک است: چشم ها بزرگ ، بینی ، دندان وجود ندارد ، او تجسم خانم پیر است که می تواند بسیار خوب باشد اما او که بسیار شیطان است ، این ابهام را بازی می کند این تصویر بدیهی است که مربوط به قبل از دیزنی ، از ارجاعات به نقاشی است ، اما این روشی است که او به او می گوید ، او را وارد وحشتی ناب می کند. شیوه راه رفتن او ، لبخند او ، انرژی شرورانه باورنکردنی است. ملکه آنقدر ترسناک نیست ، مخصوصاً یک ملکه قدیمی است. تصادفی نیست که جنگ ستارگان جنگ شبیه او است. سینما برای من به شب مرتبط بود ، با شب که شروع به دیدن کابوس می کنید. این رابطه با تاریکی و هیولاها بود. دکتر جکیل و آقای هاید با اسپنسر تریسی ، یک کابوس قوی و بسیار قوی بود ، برای مدت طولانی مرا وسواس می کرد. اما سرانجام ، ما لوئیس دو فونس را نیز دوست داشتیم ، همه فیلم های او در ایتالیا دوبله شدند.

شما در برشیا ، در لمباردی به دنیا آمده اید. آیا از کودکی اغلب به سینما می رفتید؟ پدر من یک سرباز بود ، او یک کارت رایگان برای خانواده داشت ، تا وارد همه سینماها شود. این کاری بود که ما بیشتر بین برادران انجام می دادیم و دوستانمان را می بردیم. من واقعاً پرخاشگر بودم ، به دیدن همه وسترن ها ، حماسه ها ، فیلم های تفنگدار ، همه فیلم های ماجراجویی ، Maciste ، Hercules رفتم. اولین فیلمی که دیدم احتمالاً آلامو جان وین بود ، جایی که او نقش دیوی کراکت را بازی می کند. سپس فیلمهای گرگینه ، فرانکنشتاین وجود داشت. اما ما اغلب حرکت می کردیم ، سپس در آنکونا ، در دریا ، سپس در پارما ، کومو و سپس به سمت تریست بودیم. ما در حال ورود به یک شهر جدید بودیم ، ما نمی دانستیم چگونه دوست شویم ، بنابراین در مدرسه شروع به گفتن می کنید: "اگر می خواهید ، به سینما می آیید."




و با بزرگ شدن ، سلیقه شما تغییر کرد؟
سپس سینمای مستقل آمریکا ، Easy Rider و سپس آنتونیونی ، Zabriskie Point حضور داشتند. اما Zabriskie Point ، من نمی توانستم وارد شوم ، زیر 14 سال ممنوع بود. من عصبانی شدم زیرا می دانستیم که زنان برهنه و یک تصور کامل با موسیقی وجود دارد. یک روز عصر ، با یکی از دوستانم ، جلوی سینمایی که از کنار نقطه زابریسکی عبور می کرد ، قدم می زدیم و دیدیم که در گیشه هیچ کس نیست. "چه کار کنیم؟ - آیا می خواهیم وارد شویم؟ - بله ما وارد می شویم ، ما وارد می شویم." در اتاق کسی نبود ، به ردیف آخر رفتیم. این آغاز "صحنه عشق" با گیتار جری گارسیا ، از Grateful Dead بود ، آغاز یک سفر بین ستاره ای. در آن زمان ، می توانستیم کمی که می خواهیم به خانه برویم ، در واقع جلساتی نبود. شما در عمل دوم برگشتید ، در نیمه راه فیلم ، همه چیز را نفهمیدید ، سپس شروع به درک کردید: "آه ، آن مرد بد است ، آن دیگری". این مونیچلی بود که این حرف را زد و من کاملاً موافقم که این یک مدرسه عالی برای فیلمنامه نویسان است.
برای کمیک ها هم؟
بله ، همه چیزهای هالیوود در Technicolor ، peplums ، Westerns ، من این را دوست داشتم ، این یک روش رنگ آمیزی تصاویر بود که فوق العاده بود. اکنون نمی بینیم که زیردریایی زرد انفجاری از رنگ است. این چشم اندازهای خارق العاده ای است. استفاده از رنگها در زیردریایی زرد ، توسط جورج دونینگ ، با بیتل ها قبلاً انجام نشده بود ، این بسیار باشکوه است ، من را تحت تأثیر قرار داد ، این انفجار خیال ، قدرت ، انرژی. من در آن زمان قبلاً کارهای طنز را انجام می دادم و یک گفتگوی مداوم بین کمیک و سینما برقرار بود. داستان اول من ، حوادث ، تقریباً به گونه ای بود که گویی فیلم ساخته ام. همه چیز طوری ساخته شده بود که گویی یک سینمای کوچک است.
شما همچنین می توانید تأثیر تارکوفسکی یا سینمای جدید آلمان را احساس کنید.
بله همان جایی است که من فیلم های تارکوفسکی ، اولین ویم وندرس ، هرتسوگ ، فاسبیندر را دیدم. مثل منبع جدید است. اولین باری که آندری روبلف را دیدم ، ساعت 11 صبح بود ، در یک سینمای کوچک در میلان ، این یک تجربه فیزیکی ، بصری ، باورنکردنی بود و وقتی بیرون رفتم ، مثل اینکه چشم هایم تمیز شده بود واقعیت را با چشمانی تازه دیدم. اما حتی رابرت آلتمن چیزی تقریباً تارکوفسکی در مورد نحوه فیلمبرداری در حرکت ، در نشویل ، در سه زن یا در فیلم های کمتر شناخته شده اش داشت. تو هم داشتم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد